آره خب حق با توئه زیاد هم خسیس نیستن. یعنی این پیشرفته هاشون خیلی خیلی هم ولخرجن، مثل آرمین. ولی وای و امان از دست اون قدیمی هاشون! یعنی آخر خساستن.
بیتا لبخندی زد و گفت:
- آره حرفتو قبول دارم، ولی توی همین تهران هم من خیلی ها رو دیدم که از خسیسی دست اون اصفهانی اصیلا رو از پشت بستن. توی اصفهان وقتی واسه یکی مهمون میاد یه سفره براش پهن می کنن از این سر تا اون سر خونه ولی اینجا توی تهران یه بشقاب غذا می ذارن روی اپن برای همه می گن سلف سرویسه! بفرمایید تورو خدا تعارف نکنین . خوب آخه مسلمون چیو باید بخوریم؟ اینو من بخورم یا تو که صاحبخونه ای؟
من و سپیده خنده مون گرفت و سپیده گفت:
- ای بابا دلت خیلی پره ها بیتا! همه عالم و آدم دارن می گن اصفهانیا خسیسن. بعدش هم تو اومدی خونه من، من برات سلف چیدم؟! کثافت بی چشم و رو ...
اجازه صحبت به بیتا ندادم و گفتم:
- بابا شما چی کار دارین کی خسیسه کی نیست؟ به ما چه! ما خودمونو می بینیم. حالام بیتا زنگ بزن تا نهار رو بیارن. من که شماره رستورانای این دور و بر رو نمی شناسم.
بیتا گوشی رو برداشت و زنگ زد غذا رو سفارش داد ...
اون روز غذا رو همراه با خنده و شوخی خوردیم. گوشیمو هم روشن کرده بودم به خاطر مامان، باربد ده باری زنگ زد ولی جواب ندادم. نزدیک های ساعت نه شب بود که مامان به گوشیم زنگ زد. خنده روی لبم ماسید. می دونستم حتماً یه خبری شده!